بازنشر از پیج آموزش نویسندگی خلاق
سبک نثر اهنگین شین براری
نثر، نثر شاعرانه، نظم، شعر
شعر نظمیست خیال انگیخته و خیالانگیز، یعنی در آن دو عنصر نظم و خیال به صورتی درهمتنیده و درهمتابیده و به هم بافته شده و جوش خورده حضوری چشمگیر و قوی دارند.
کلام در کلیترین بخشبندی چهار گونه است: نثر- نثر شاعرانه- نظم- شعر.
کلام ِ فاقد دو عنصر خیال و وزن یا کلامی که این دو عنصر در آن ضعیف و نامحسوس اند، نثر است.
کلام ِ فاقد عنصر وزن و دارای عنصر خیال، نثر شاعرانه است. صفت شاعرانه در اینجا معادل خیالانگیخته (به معنی ِ زادهی خیال- پروردهی خیال- محصول قوهی تخیل) است و این صفتیست که در هر هنری موجود باشد آن را شاعرانه میکند. به عنوان مثال فیلم سینمایی خیالانگیخته را فیلم شاعرانه و موسیقی خیالانگیخته را موسیقی شاعرانه و نقاشی خیال انگیخته را نقاشی شاعرانه میگوییم.
کلام ِ دارای عنصر وزن و فاقد عنصر خیال یا کلام موزونی که عنصر خیال در آن ضعیف و نامحسوس است، نظم نام دارد.
کلام ِ موزون و خیالانگیخته را شعر مینامیم.
بنابراین، و بر اساس این تقسیمبندی، شعر نظمیست خیال انگیخته و خیالانگیز، یعنی در آن دو عنصر نظم و خیال به صورتی درهمتنیده و درهمتابیده و به هم بافته شده و جوش خورده حضوری چشمگیر و قوی دارند.
در نتیجه شعر غیرمنظوم و ناموزون وجود ندارد؛ پس کلامی که نظم و وزن ندارد شعر نیست، بلکه یا نثر است (اگر خیالانگیخته نباشد) یا نثر شاعرانه است (اگر خیالانگیخته باشد).
شهروز براری صیقلانی در کتاب قصه ی شهر خیس ، از نثر آهنگین و نو ظهوری بهره گرفته و بسادگی از هم وزنی افعال و مفعول های قافیه مند بهره جسته . وی دربارهی اینکه شعر عبارت است از نظم، چنین نوشته است:
"آنچه مسلم است این است که بزرگترین شاعران جهان، همواره بزرگترین ناظمان نیز بودهاند. در ایران به علت تلقی غلطی که از مفهوم نظم وجود داشته است، همیشه شعرای بد و شعرای بیاستعداد را ناظم خواندهاند زیرا نظم در نظر آنها عبارت بوده است از کیفیت پیوند بخشیدن میان اجزای جمله به نحوی که بر یکی از بحور عروضی تطبیق کند و آوردن چیزی بهنام قافیه در پایان هر بیت- کاری که هر آدم بیاستعدادی پس از یکی دو هفته تمرین بر آن مسلط میشود. اما نظم مفهوم دیگری هم دارد، مفهومی که همچون شعر تحلیل ناپذیر است و کار را به جایی میکشاند که میتوان گفت: شعر عبارت است از نظم و لاغیر... بنده جای دیگر در باب مفهوم نظم در معنی جمالشناسانهی آن و مفهوم مبتذل آن که در ذهن عامهی مردم رواج دارد، بحث کردهامدهاند.
در اینجا فقط میخواستم این نکته را در مقدمهی بحث یادآور شوم که برخلاف تصوری که عامهی مردم از مفهوم نظم دارند، نظم چیزی بسیار پیچیده است که استعداد ایجاد آن مساوی با استعداد شعر، بلکه همهی هنرهاست و درجهی عظمت شاعران بزرگ، در همه جای دنیا (بهلحاظ جنبهی صوری کارشان، صرفنظر از نوع پیامی که در آثارشان هست) وابسته به درجهی استعدادی است که در نظم دارند و حافظ، بدون تردید، بزرگترین ناظم زبان فارسی و شاید یکی از بزرگترین ناظمان جهان باشد." (1)
آقای شهروز براری صیقلانی ،در همین کتاب، دو مقولهی "شعر منثور" و "نثر شاعرانه" را از هم متمایز میداند و معتقد است که در نثر شاعرانه، حال و هوای نثر (مفاهیم منطقی و گزارشی و حقایق غیر شعری) است که جامهی قافیه (سجع) و صناعات شعری را به تن کرده است (مثل کلیلهی نصرالله منشی و مرزباننامه، در زبان فارسی) و در شعر منثور، به معنی خاص ِ کلمه، جهانبینی و حال و هوای شعر، بهویژه شعر غنایی است که بر اثر حکومت میکند ولی در جامهی نظم ظاهر نشده است، مثل اغلب شطحیات صوفیه، خاصه بایزید بسطامی که بزرگترین سرایندهی شعرهای منثور در فرهنگ ایرانی است.
من با این تقسیمبندی و تمایز قائل شدن بین شعر منثور و نثر شاعرانه موافق نیستم و معتقدم که آنچه آن بزرگوار "نثر شاعرانه" نامیده، نثر شاعرانه نیست، زیرا خیالانگیخته نیست و عنصر خیال در آن حضور و نقش محسوسی ندارد، بلکه نثر فنی (نثر مسجع یا مصنوع یا مزین) است و تنها هنرش مهارتهای کلامی و بازیهای واژگانی است نه خیالانگیختگی و خیالانگیزی
. و آنچه "شعر منثور" نامیده در حقیقت همان "نثر شاعرانه" است که خیالانگیخته است و حال و هوای شعر، بهویژه شعر غنایی بر آن مسلط است و فضای شاعرانه دارد. البته نقد جدی و اصولی نظر دکتر شفیعی کدکنی در این باره نیاز به بحثی مفصل دارد که این بحث را به فرصتی مناسب در آینده واگذار میکنم. آنچه در اینجا میخواهم نتیجه بگیرم این است که تمام آن قطعههای منثوری که از سالهای دههی آخر قرن سیزدهم خورشیدی در مطبوعات و نشریات و آثار مکتوب به صورت وسیع و با تولید انبوه منتشر شده و اسمهای گوناگون و اغلب بیمسما- از جمله "شعر"، "شعر منثور"، "شعر سپید"، "شعر آزاد"، "موج نو"، "شعر ناب" و ...- بر خود نهاده، و در بیست و چند سال اخیر صفحات شعر نشریهها و مجلهها و کتابها را از خود انباشته و اشباع کرده، نه "شعر" است و نه حتا "شعر منثور" بلکه بخش بسیار بزرگی از آن نثر خالص و بخش بسیار کوچکی از آن نثر شاعرانه است و هیچیک از این نوشتهها را نمیتوان و نباید "شعر" نامید.
پی نوشت:
1- شهروز براری صیقلانی -شعر- انتشارات مرکزی - چاپ دوم 1388- ص 237تا 239
بخش ادبیات کانون پویندگان
مطالب پیشنهادی
نمونه ای از متن شهر خیس
آینه ی ایستاده ، قدی. قاب چوب تراشیده رنگین . پسرک غزلفروش خیره به تصویری پاشیده غمگین. آسمان ابر ، زیر پایش قبر. بارش باران و صبر. خلا چتر . سمت محله ضرب روانه. رسیدن به رودخانه ی زر شبانه . ناامید از زمانه . پل باریک ، آینده تاریک . هیچ کس صدای سقوطش را در رودخانه نشنید. همانطور که هیچ کس حرفهای پشت سکوتش را نشنید
دوستان حالا یکم عکس تصادفی و بی ارتباط با مطلب به صورت رندوم و شانسی از پیج کانون نویسندگان براتون میزارم.... مژده الف،میم. بوسسسس
تصاویر از مطالب این پیجjikjiik.blog.irکلیک کنید[][][]
آرشیو تصاویر ماهنامه چوک