فقر
   قرص ماه را گاز می زند
سیر می شود
بالا می آورد
-حوض-
کودک گرسنه را.
_____________________________________________
ادبی
درباره موج نو + یک نمونه موج نو
از ویژگی های بارز آن بهره گیری از رمزوارگی و سمبولیسم است.این نوع شعر نه وزن دارد ، نه قافیه دارد و نه تساوی مصرع در آن رعایت می شود.تنها چیزی که آن از متون منثور جدا می کند دارا بودن صور خیال است.عده ای از اساتید اصلا موج نو را  به عنوان شعر قبول ندارند.ولی عده ای هم از صاحب نظران ادبیات موج نو را در طبقه بندی اشعار ذکر کرده و آن را عمدتاً از متفرعات شعر سپید می دانند.

(در مورد شعر نو ، شعر آزاد، سپید و ... در آینده ای نزدیک در گفتاری جداگانه به بحث می پردازیم)

موج نویی ها می کوشند تا صور ذهنی ناشی از حالات و ادراکات آنی و شخصی خود را ثبت و به خواننده القا کنند. موج نو در سایر هنر ها مانند نقاشی ، سینما ، موسیقی و ...هم بخوبی دیده می شود.هواداران موج نو  خود می گویند:

1)مرکز عناصر و کانون صور شعریمان را در ماورای واقعیت ها می جوییم.روزنامه شین براری

2)حجم گرایی با سورئالیسم تفاوت دارد و شاعر حجم گرا از سه بعد(طول ، عرض و ارتفاع) به ماوراء می رسد و تنها در بعد طول با سورئالیسم همراه است.(در مورد مکتب های ادبی ازجمله سورئالیسم بعدا می خوانیم)

3)ما به مکتب هنر برای هنر نزدیک می شویم

درک این جملات و همچنین مفاهیم اشعار موج نو حتی برای خود من ، بسیار بسیار دشوار است.عده ای اصلا این سبک را نوعی مسخره بازی می دانند .اینکه موج نو تا چه حد در جامعه موفق بوده در این گفتار نمی گنجد اما خود بنده به عنوان نظر شخصی(دوستان دقت کنید فقط نظر شخصی!) معتقدم با وجود نمونه های بسیار زیبای شعر در قالب های سنتی ولی با مفاهیم زیبا و امروزی مانند غزل های محد سلمانی که تقدیم کردم موج نو هیچ جایگاهی ندارد.مخصوصا اینکه عموم جامعه آن را اصلا شعر نمی دانند.اما باز هم به عنوان یک نظر شخصی معتقدم مادامی که اسم شعر روی این آثار گذاشته نشود برای بیان احساسات و اندیشه ها بسیار مفید و در جای خود قابل احترام و بررسی است.همچنین اخیرا در بین نسل جوان به طرفداران آن اضافه شده است.

دوست دارم به عنوان یک نظر سنجی علمی نظرات شما دوستان را در مورد موج نو بدانم.اگر دوست دارید بیشتر آشنا شوید می توانید نمونه های زیادی از آن توی اینترنت پیدا کنید.خلاصه نظر یادتون نره!در پایان یک شعر موج نو از آقای احمد رضا احمدی را با هم می خوانیم:

حقیقت دارد 
باید تو را از تقویم بربایم 
تقویمم را سه فصله و بی بهار کنم 
باید رو به جلو فرار کنم 
در پستوی شهر باران رشت 
 تو را دوست دارم
 در این باران
 می خواستم تو 
 در انتهای خیابان نشسته 
باشی
 من عبور کنم 
 سلام کنم 
لبخند تو را در باران 
 می خواستم 
 می خواهم 
 تمام لغاتی را که می دانم برای تو
 به دریا بریزم 
دوباره متولد شوم 
 دنیا را ببینم 
رنگ کاج را ندانم
نامم را فراموش کنم 
دوباره در اینه نگاه کنم 
ندانم پیراهن دارم 
کلمات دیروز را 
 امروز نگویم 
خانه را برای تو آماده کنم
برای تو یک چمدان بخرم 
 تو معنی سفر را از من بپرسی
لغات تازه را از دریا صید کنم 
لغات را شستشو دهم 
 آنقدر بمیرم 
 تا زنده شوم  

 سلام
وقت بخیر
به وبلاگ ادبی طرفه خوش آمدید
طرفه به معنای شگفت و شگفتی است 
چنانکه حضرت حافظ می فرماید:

تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده باز
هزار بازی از این طرفه تر بر انگیزد
______________________-
روزی بود    و روزگاری،   شهروز  بود  و شهری  و نگاری    __          یکی از  بزرگان اهل  شهر رشت خیس ،،،    حکایت کند از  زنی  تند و  تیز       ؛     که غرید روزی چنان شیر نر.... به داماد خود این چنین زد تشر:        __    الهی که پنچر شود چرخ هات.... عوارض دوچندان بیاید برات   __   کُت و کفش و شلوار و حتی کــُلات.... بگیرند از بابت مالیات  __  الهی کوپن هات باطل شود.... ویا کارت بنزین تو ول شود   __   خورَد فـُرم چکهای تو دم به دم.... نیاید به یادت دم و بازدم   __   بمانی درهجران شیر پگاه....زچاله در آیی بیفتی به چاه   _  الهی ز نفرین من چون کدو .... شود کلّه ات عاری از تار مو  _   شده گلبهارم همچون آهو از دست تو خون جگر.... الهی که ارُیون بگیری ای پسرک بی پدر   _   چنین لعبتی که به تو داده ام ....مگر از سر راه آورده ام؟  __  به داد و هوار و به صد اخم وتخََم.... گرفتی ز دردانه بهاره ام زهر چشم   _   تو ای مردک تنبل ِ بی بخار....وبا قدّ دیلاق ِ مثل چنار   _  نه در ظرفشویی کمک می دهی.... نه پولی برای بزک می دهی  __   نه شلوارهایش اطو می کنی.... نه رخت و لباسش رفو می کنی  ؛__  نه در بچه داری پُخی بوده ای .... نه در علم و دانش مُخی بوده ای   __   برایش نه اصلاً طلا می خری.... نه او را به کیش و دبی می بری  __   لذا چون که براو جفا می کنی .... وپنهان زمن در خفا می کنی   __   به ناچار در منزلت مستقر... شوم چند هفته  و یا بیشتر   __  که گیرم تو را خوب زیر نظر.... شوم از کَم وکیف تو باخبر
چو داماد بشنید این گفته را... به مادر زن خویش داد این ندا:
با سلام و درود  به ناظم بلفطره ی پیر شهر   _   عسل بر کلامت در نظر ها میرسد  همچون  تیر  زهر   _  حرفهایم از تلخ اخم ابروی تو، میگریزند با ترس از روی تو      نمیگنجند واژگان در  شکل و سبک،   نه در نظم و نثر   ،   __   از امروز من نوکرش می شوم.... اگر هم بخواهی خرش می شوم  _    به پختن به شستن به رُفتن کمر.... ببندم چنان که بیفتم دَمر  _   چپ و راست بهارت را کمک می کنم.....خودم  بهارت را بزک می کنم  __ تور  دبی،  چیست اورا پکن می برم.....   لیدر سرخود،  هوایی ویا با ترن می برم  __ شوم همچو «شهروز» طناز و شوخ.... زنم بر سر دشمنانش کلوخ    __ شوم کفتر جلد آهوی تو.... به شرطی نبینم گل روی تو.
             *پایان* 

""تقدیم با یک سبد نفرت به او "" 
            »شهروزبراری صیقلانی»